اخبار

تحلیل تمدنی منازعه ایران و غرب: چرا نگاه سیاسی کافی نیست؟

به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم؛در یک سال و نیم گذشته، با بروز جنگ غزه، تمدن غرب ذات شرارت‌آمیز خود را به نمایش گذاشت و مبانی لیبرال‌دموکراسی و اومانیستی غرب بی‌معنا شد و تناقض خود را به رخ کشید. این وقایع بار دیگر تضاد تمدنی ما و غرب را آشکار ساخت و روشن کرد که منازعۀ ما و غرب صرفاً منازعه‌ای سیاسی نیست، بلکه باید از این منازعه به‌عنوان، جدالی تاریخی و هویتی یاد کرد. از 200 سال گذشته که با تمدن غرب مواجه شده‌ایم، رویکردهای مختلفی نسبت به آن داشتیم. از رویکرد خودباختگی تا رویکرد مقاومت، که در بزنگاه‌های مختلف خود را نشان داده است. از این حیث نیازمند بازخوانی مواجهۀ خود با غرب هستیم. اگر هدف نهایی انقلاب اسلامی را رسیدن به تمدن اسلامی بدانیم، لاجرم به نظر می‌رسد این تقابل و مواجهه با تمدن غرب، بخش مهمی از این مسیر باشد. طی نشستی با حضور حجت‌الاسلام علیرضا پیروزمند، عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم و بهروز فرنو، رئیس بنیاد فردید، مواجهۀ تمدنی ایران و غرب را به بحث گذاشتیم که در ادامه می‌خوانید.

محور اصلی مواضع حاضران در نشست:

محورهای اصلی مواضع آقای دکتر بهروز فرنو

  • تقابل ایران و غرب ریشه‌ای 70-80 ساله دارد و انقلاب اسلامی ادامه مقاومت تاریخی علیه استعمار است، نه آغازگر آن.
  • تمدن غرب نه‌تنها خشونت را پایان نداد، بلکه آن را در اشکال مختلف مانند جنگ‌های استعماری و سلاح‌های کشتار جمعی تشدید کرد.
  • اتکای بشر مدرن به عقل خودبنیاد و کنار گذاشتن آیین‌های الهی، منشأ استبداد و خشونت جدید شد و رؤیای بهشت زمینی را ناکام گذاشت.
  • تفکر خودبنیاد بشر، استکبار و استعمار نوین را به وجود آورد که مدل سکولار غربی را به‌عنوان ایده‌آل جهانی معرفی می‌کند.
  • ایران ابتدا با خوش‌بینی به غرب روی آورد، اما قراردادهای ننگین و مداخلات استعماری نگاهش را تغییر داد و مقاومت را شکل داد.
  • مدرنیته برای کشورهای استعمارگر پیشرفت آورد، اما برای ایران محرومیت و عقب‌ماندگی به همراه داشت و این تعارض تأمل‌برانگیز شد.
  • مقاومت برای عبرت‌آموزی از گذشته، جهش به آینده، رسیدن به وضع متعالی و آمادگی برای ظهور است، نه بازگشت به عقب.

محور اصلی مواضع دکتر علیرضا پیروزمند:

  • تقابل ایران و غرب یک مواجهه عمیق تمدنی و ادامه صف‌آرایی تاریخی جبهه حق در برابر باطل است.
  • دو مدنیت متضاد الهی (بر پایه توحید و قسط) و طاغوتی (بر پایه شرک و سلطه) از دیرباز شکل گرفته و انقلاب اسلامی تمدن شرک را مختل کرد.
  • شناخت تمدن غرب نیازمند تحلیل یکپارچه مبانی فکری آن (سکولاریسم، اومانیسم، لیبرالیسم) فراتر از مظاهر تکنولوژیک است.
  • ماهیت واقعی تمدن غرب و ادعاهای آن درباره عدالت و حقوق بشر در بحران‌هایی مانند فلسطین افشا می‌شود.
  • انقلاب اسلامی بشریت را به “عصر جدیدی” وارد کرده که مشروعیت تمدن غرب را متزلزل و بشر را به عبور از عقلانیت ابزاری سوق داده است.
  • امام خمینی (ره) با احیای اسلام سیاسی-تمدنی و رهبری با طرح تمدن نوین اسلامی، مسیر روشنگری درباره غرب را هدایت کردند.
  • مسئله اصلی آمریکا با ایران، موجودیت جمهوری اسلامی به‌عنوان الگوی تمدنی رقیب است که نظام لیبرال‌دموکراسی را به چالش می‌کشد.

تقابل ایران و غرب مربوط به دیروز و امروز نیست

چرا باید مواجهۀ ایران و غرب را تمدنی دید و چرا نگاه‌های سیاسی و حتی جامعه‌شناختی کفایت لازم را برای توضیح تقابل ما با غرب ندارد؟

بهروز فرنو: تلقی من از مواجهۀ تمدنی به بحث‌های تاریخی برمی‌گردد و بیشتر تأملات حکمی دربارۀ تحولات تاریخ معاصر است. از این منظر باید گفت تقابل بین ایران و غرب، امروز یا دیروز به وجود نیامده و سابقۀ این منازعه در منطقه 70 و 80 ساله است. گاهی در اخباری که منتشر می‌شود، گویی بعد از انقلاب در ایران این منازعه آغاز شده است؛ ولی این‌طور نیست و می‌شود گفت انقلاب اسلامی در مسیر مقاومت محقق شده است. اما در این میان توجه به مقاومت و به‌طور کلی مقاصد اسلامی در بعد از انقلاب اسلامی غلبه پیدا کرده است. سابقۀ مقاومت در کل منطقه بیش از توفیق انقلاب اسلامی در ایران است.

در مقاومت، تنها مسئلۀ ایران و غرب نیست و بحث تنها منحصر در خاورمیانه نیست. ما امری کلی به اسم استعمار و استثمار و سیاست‌های امپریالیستی در عالم جدید داریم. بخشی از تقابل با این وضعیت معطوف به انقلاب اسلامی است. قبل از انقلاب اسلامی و مقاومت در منطقه با مقاصد اسلامی، مبارزات چپ و مبارزات ملی را داشتیم. وقتی مسئله را کلی‌تر می‌بینیم، مسئله این است که استعمار، انقلاب و مقابله و مبارزه و مجاهدت در عالم فعلی از کجا آمده است؟ این سؤالی کلی‌تر است.

در تمدن غرب خشونت هیچ‌گاه متوقف نشده است

عالم جدید و تجدد که محقق شد، بشر تصور می‌کرد خشونت و استبداد و استعمار و… متعلق به جوامع عقب‌مانده و عقب نگه‌داشته‌شده و جوامع بومی و بدوی و… است. اما هر چه پیش آمد، نگاه تغییر کرد. از قرن 16 که تحولات رنسانس و اندیشه‌های جدید پیدا شد تا قرن 18 که با انقلاب فرانسه و دیگر انقلاب‌ها تثبیت شد و انقلاب‌های تجاری و اقتصادی و… به وجود آمد، تا قرن 20 خشونت هیچ‌کجا متوقف نشد و حتی رو به ازدیاد رفته است. در قرن بیستم جنگ‌های استعماری و استثماری در مناطق مختلف جهان علیه غارتگران و متجاوزان در جریان بود. دو جنگ جهانی بر سر این متصرفات و قدرت در اروپا و جهان داریم. یک جنگ سرد و بعد جنگ‌های منطقه‌ای داشتیم. پس نه تنها خشونت در عصر جدید متوقف نشده، بلکه توسعه پیدا کرده و بعضاً به سلاح‌های آتشین و سلاح‌های کشتار جمعی و شیمیایی و اتمی و… هم کشیده شده است. یعنی به جنایاتی عظیم و عجیب هم کشیده شده است.

ابتنای بشر بر عقل خود، منشأ خشونت دنیای مدرن است

بحث این است که منشأ این خشونت به کجا برمی‌گردد؟ می‌گوییم که بشر بر مبنای عقل و درایت خود گفته که تمام آیین‌های کهن دچار اعوجاج شده‌اند و… . حالا بشر می‌خواهد با درایت و عقل و تدبیر خود، امور خود را ماسوای آنچه در مذاهب و آیین‌ها بوده است، تدبیر کند و با تجدد کاری خواهد کرد که خشونت و ارتجاع و تنگ‌نظری و… نخواهد بود! خلاصه بهشتی که در ادیان آسمانی وعده داده شده بود، روی زمین ایجاد می‌شود. اگرچه این رؤیا در قرن 16 آغاز و در قرن 18 تثبیت شده است، ولی در قرن بیستم متزلزل شد و نسبت به آن پرسش پیدا شد. چون سابقۀ استعمار و استبداد و سپس خشونت‌هایی که عرض کردم، این پرسش را به وجود آورد که بشر به کجا می‌رود؟ وضع فعلی عالم به کدام سمت است؟ هر چه این پرسش‌ها بیشتر شد، در کل عالم در مقابل این وضع جهانی و قدرت روزافزون قدرتمندان، انقلاب‌ها و نهضت‌هایی برانگیخته شد، از جمله آنچه در ایران اتفاق افتاد.

وقتی به تاریخ انقلاب در ایران رجوع می‌کنیم، اگر بپرسیم چرا در کودتای 28 مرداد آمریکا موفق شد نهضت ملی کردن نفت را متوقف کند؟ و چرا در سال 57 موفق نشد؟ باید حوادث عالم و حوادث داخل ایران را در آن سال‌ها بسنجیم. تعارضاتی که در جهان پیش آمده، پرسش نسبت به وضع استعماری قدرت‌های بزرگ در دهه‌های منتهی به انقلاب اسلامی را جدی‌تر و بیشتر مطرح می‌کند. در ویتنام با وجود اینکه آمریکا سال‌ها ویت‌کنگ‌ها را بمباران می‌کرد، اما نتوانست نهضت را کامل سرکوب کند و آن‌ها موفق شدند استقلالی نسبی برای ویتنام ایجاد کنند.

تحولات در ایران هم وضعیت را به جایی رسانده بود که اگرچه ساواک تصور می‌کرد تمام جریان‌های مبارز و نهضت‌های مسلحانه و چپ و ملی و سوسیال و اسلامی و… را سرکوب کرده است، ولی آتشی زیر خاکستر وجود داشت و با کمی باز شدن فضای سیاسی در سال 56، به‌یک‌باره سوپاپی ایجاد شد برای این حجم بخار متراکم در داخل دیگ انقلاب و کل دیگ با آن سوپاپ منفجر شد. جناح دموکرات‌ها که تجربۀ شکست در ویتنام را داشتند، می‌خواستند در سال 56 با ایجاد فضای باز سیاسی از فشار و سرکوب ساواک بکاهند و در جاهایی به برخی سخنرانی‌ها میدان داده شد؛ اما به این توجه نداشت که امکان دولت شاهنشاهی برای ادارۀ وضع خود با سیاست قدیمی سرکوب در میان جمهوری‌خواهان و سیاست چماق تناسب داشت، نه با سیاست هویج. از این رو به محض ایجاد فضای باز سیاسی، دیگ انقلاب منفجر شد و انقلاب به ثمر رسید.

نه تنها در میان انقلابیون تصور این پیروزی وجود نداشت، بلکه انقلاب برای شاه و آمریکا هم غیرمنتظره بود و به هیچ وجه پیش‌بینی نمی‌کردند قدرتی که این همه از آن پشتیبانی می‌کردند به این راحتی سقوط کند. حتی برای ادارۀ یک سیاست استعماری هم باید به شرایط عالم توجهی جدی کرد. نظامی که مبتنی بر کودتای 28 مرداد و چماقداری شعبان بی‌مخ و… بر سر کار آمده بود، جوری ذهن متوهم شاه را مشغول کرده بود که فکر می‌کرد قدرتی مطلق است و می‌تواند هر کاری که می‌خواهد انجام بدهد. این عدم تشخیص درست وضع جهانی و وضع منطقه و وضع کشور است که رژیم را به اینجا رساند. انقلابی که به نسبتی برای ما سهل‌الوصول بود، برای حفظ و تداوم به عمق دقت ما نیاز دارد تا بدانیم در چه وضعی هستیم.

 

.

 

تفکر خودبنیاد، نوعی از استکبار و استعمار جدید به وجود آورد

شما به عیان شدن خشونت ذاتی غرب در طول تاریخ اشاره کردید و بر مقاومت تاریخی‌ای که در مواجهه با خوی استعماری غرب شکل گرفت و به وقوع انقلاب اسلامی منجر شد، تأکید داشتید که ذیل این روند ما به فهم جدیدی از تحولات عالم رسیدیم.

بهروز فرنو: تفکر و عزم بشر جدید در این رابطه که «من همه چیز را با عقل و درایت خودم خواهم ساخت» منجر به این شد که تفکر خودبنیاد، نوعی از استکبار و استعمار جدید به وجود بیاورد. منیت و مائیت در عالم جدید که به این معنا در تاریخ بی‌سابقه بود. در زمان امپراتوری‌های بزرگ قدیم، خون‌ریزی، جنگ به معنای قدیم جریان داشت، ولی صورت جدید که ما به آن استعمار و امپریالیسم می‌گوییم – اگرچه لفظ امپریالیسم در افکار و اعتقادات چپ به وجود آمده و طرح شده است  ولی وقتی عمیق‌تر به ماجرا نگاه می‌کنیم – تفکر جدیدی است که وضع عالم و جوامع را طوری برمی‌گرداند که آنچه در عالم جدید و غرب لائیک و سکولار ساخته می‌شود، ایده‌آل جامعۀ جهانی است و همه چیز با علم، تکنولوژی، تعالیم جدید، تجدد، دموکراسی و… حل خواهد شد. اما این رویا وقتی به جنگ جهانی و جنگ سرد و بحران‌های منطقه‌ای و جهانی و… ختم شد، شروع به پرسش می‌کنید که این تنازع به کجا خواهد رسید و این وضع آخرالزمانی ما را با چه مخاطراتی روبه‌رو خواهد کرد. اینجاست که نهضت‌ها شروع می‌شوند. تعارض با غرب، مسئلۀ شخصی ما و مسئلۀ ایران نیست؛ حتی مسئلۀ اسلام هم نیست. مگر در آمریکای لاتین با نهضت‌ها روبه‌رو نبودیم؟ نهضت جهانی علیه استعمار و استثمار و استبداد وجود داشته است.

 

.

 

مواجهه ما و غرب را باید با فلسفه تاریخ درک کرد

اگر بپذیریم که مقیاس تحلیل برای مواجهۀ ایران و آمریکا مقیاسی تمدنی است، چه تبیینی از این مقیاس تمدنی ارائه می‌دهید؟ تحلیل تمدنی به چه معناست و چطور صورت‌بندی می‌شود؟ ضمن اینکه دربارۀ چرایی توجه به تحلیل تمدنی هم نظر خود را بفرمایید.

علیرضا پیروزمند: در بحث مواجهۀ ایران و آمریکا، در تریبون‌های داخلی و خارجی، این مواجهه را سطحی و مقطعی جلوه می‌دهند و بالطبع چون سطحی است، پس می‌شود با تاکتیک‌هایی کلی آن را مرتفع کرد. ولی این تحلیل واقع‌گرایانه نیست. برخی تحلیل‌ها گواه بر این است که مسئلۀ ایران و آمریکا حاصل سوءتفاهم است و حاصل سخت‌گیری مغرضانه و افراطی عده‌ای در آمریکا و ایران است. یا مثلاً حاصل بدسلیقگی رئیس‌جمهور یا تیمی در مقطعی است که می‌توانست آن‌طور نباشد. گاهی مسئله با آنچه در کشورهای خلیج فارس اتفاق افتاده مقایسه می‌شود. این‌ها حرف‌هایی است که زده می‌شود و به دنبال آن‌ها راه‌حل‌هایی ارائه می‌شود که چگونه می‌توان مواجهه داشت و چگونه باید اصطکاک را به حداقل برسانیم؟

اما به چند دلیل این مواجهه، یک مواجهۀ تمدنی است. استاد بحث تاریخی را فرمودند و من هم اشاره‌ای خواهم داشت؛ ولی قبل از آن بحث فلسفۀ تاریخ را مطرح می‌کنم. به این معنا که امتداد مواجهۀ دو جبهۀ حق و باطل در طول تاریخ، که یکی به رهبری انبیای الهی بود و در مقابل آن‌ها طواغیت صف‌آرایی کرده‌اند، مواجهه‌ای بود که از دیرایام وجود داشت. این مواجهۀ تمدنی که در عمق تاریخ آن را جست‌وجو می‌کنیم به چه معناست؟ به این معنا که انبیای الهی می‌خواستند بر محور کلمۀ توحید، امت واحده‌ای ایجاد کنند و جامعه‌ای بر محور اقامۀ قسط بنا کنند که ولی الهی و به تبع آن ارادۀ مؤمنین، در این جامعه محور است. ولی در نقطۀ مقابل، باطل این را برنمی‌تافت و می‌خواستند ارادۀ آن‌ها و کلمۀ شرک و کفر در جامعه جاری باشد.

تمدن اسلامی , رهبر انقلاب ,

شکل‌گیری دو مدنیت بر محور کلمۀ توحید یا شرک، دو جامعۀ تمدنی ایجاد کرد

شکل‌گیری دو مدنیت، دو جامعه و دو رابطۀ انسانی و دو ساختار اجتماعی بر محور کلمۀ توحید یا کلمۀ شرک، دو جامعۀ تمدنی ایجاد می‌کرد. طبیعتاً در طول تاریخ، مقابلۀ تمدنی به این معنا وجود داشته است. ظرفیت تمدن‌سازی در عصر ما نسبت به اعصار گذشته تغییر کرده و قدرت بشر در تمدن‌سازی به‌مراتب افزون‌تر شده است. شواهد قرآنی هم مؤید این معناست؛ از جمله «قَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» می‌فرماید ما پیغمبران را مبعوث کردیم که با مردم و با مشارکت هم و با محوریت انبیا و با حضور مردم، اقامۀ قسط شود. جامعه‌ای که بر محور قسط اقامه می‌شود و تحقق پیدا می‌کند، یعنی تمدن الهی. یعنی آنچه ما در ادبیات اخیر از آن با عنوان تمدن اسلامی یاد می‌کنیم. در نقطۀ مقابل، «وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»؛ در نقطۀ مقابل این‌ها نظام ولایت دیگری شکل می‌گرفته که آن‌ها می‌خواستند از نور به ظلمت ببرند و از نور به ظلمت بردن در قالب اقامۀ شرک،کفر، فساد و اختلاف و تفرقه تجلی پیدا می‌کرد. می‌فرماید «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ»؛ اشتباه است که در تفسیر، «اعْبُدُوا اللَّهَ» را تقلیل بدهیم و بگوییم مخاطبش فقط آحاد مردم است – که البته این هم هست – ولی این پیام، تکلیفی جمعی است؛ یعنی باید جامعه‌ای و تمدنی بر محور عبادت ایجاد کنیم. منافع گروهی که اهل عبادت نبودند، بر این نبوده که مردم گرد انبیا جمع شوند و لذا صف‌آرایی‌های مختلفی کردند و وعده‌های کاذب دادند و مظاهر دنیا را پیش چشم مردم می‌آراستند و نظامی اجتماعی بر محور طاغوت درست کردند که آن هم برای خود امتداد تمدنی ایجاد کرد. یعنی ایجاد محیط زیست عینی و اجتماعی و روابط انسانی متناسب با خود و ایجاد ارتباطی سودمحورانه و طمع‌محورانه نسبت به دنیا در ارتباط با سایر جوامع و طبیعت که محصول همۀ این روابط می‌شد یک تمدن. انقلاب اسلامی و مواجهۀ امروز ما با غرب و آمریکا به‌عنوان نماد تمدن غرب را باید در این مسیر تاریخی و با این فلسفۀ تاریخی مطالعه کرد. انقلاب اسلامی نقطۀ عطفی از تحولات تاریخی است که اخلالی در مسیر اقامۀ شرک ایجاد کرد.

 

.

 

اجزا غرب را تحلیل نکینم بلکه غرب را یکپارچه ببینیم

نکتۀ دوم این است که آنچه در غرب اتفاق افتاد و ما از آن به‌عنوان تمدن غرب یاد می‌کنیم، چگونه واقع شده است؟ گاهی تمدن غرب را با ابزار آن، یعنی با هواپیما،فضای مجازی، فناوری‌های پیچیده،  هوش مصنوعی و… می‌شناسیم و این لایۀ کارآمدی را ملاحظه می‌کنیم و می‌گوییم این امری ستودنی و بشری است و تمام بشریت باید از آن استفاده کنند. به همین دلیل گفته می‌شود ما با موضع‌گیری‌ای که در قبال آمریکا داشتیم، خود را از این‌همه منافع بشریت محروم کردیم و این مانع از توسعه‌یافتگی می‌شود. چرا ما نصیبمان را از این توسعه نبریم؟ در عین اینکه باید هوشمندانه و فعالانه نسبت به همۀ دستاوردهای قابل استفادۀ بشر رفتار کنیم، ولی این نوع مواجهه با مظاهر تمدن غرب، ما را از شناخت ماهیت غافل می‌کند و به ما بینش تمدنی نمی‌دهد. زمانی می‌توانیم بینش تمدنی پیدا کنیم که اولاً غرب را یکپارچه ببینیم؛ یعنی ساختارهای اجتماعی، علم، فناوری، الگوی پیشرفت، رسانه، هنر و… آن را با هم ببینیم. از جانب دیگر باید عمقی ببینیم و بگوییم شتابی که بشر در تسخیر طبیعت پیدا کرد و این پیشرفت‌ها حاصل شده، چه خاستگاهی دارد؟ همان‌طور که نظریه‌پردازان غربی گفتند، خاستگاه این، سکولاریسم است؛ یعنی کنار زدن دین از صحنۀ زندگی اجتماعی. خاستگاهش اومانیسم است؛ یعنی محوریت دادن به انسان و به‌جای خدا نشاندن انسان در زندگی اجتماعی. خاستگاهش محوریت دادن به عقل خودبنیاد و عقل ابزاری است. این حاصل ساینتیسم است؛ یعنی محوریت دادن به علم تجربی در قبال علم عالی که حتی در دوران ماقبل مدرنیته در غرب وجود داشت. حاصل لیبرالیسم است؛ یعنی آزادی بی‌قید و شرط در روابط اجتماعی، مگر اینکه به تهدید دیگری منجر شود. پس باید توجه کنیم که لایۀ روی تمدن غرب، لایۀ زیرین هم دارد. لایۀ رویی و زیرین از هم گسستنی نیست. معمولاً غرب‌گراها تا به تمدن غرب تهاجم می‌شود، نتیجه‌ای افراطی را مقابل چشم همه قرار می‌دهند، گویی ما ضد تکنولوژی هستیم و ضد علم و رفاه هستیم و چنین تصویر تاریک و مبهمی را مقابل ذهن نخبگان و مردم جامعه قرار می‌دهند و به‌طور طبیعی همه از این تصویر فرار می‌کنند و نتیجه‌ای غلط می‌گیرند و می‌گویند پس ما باید به سمت تبعیت و همراهی با غرب برویم. ما بر سر این دوراهی نیستیم و اساساً این دوراهی، دوراهی غلطی است. این‌طور نیست که ما یا باید راه غرب را برویم و یا باید محروم از توسعه و پیشرفت باشیم.

 

.

 

مظاهر تمدن غرب را باید با مبانی تمدن غرب با هم ببینیم

بنابراین بعد از نگاه فلسفۀ تاریخی به یک نگاه تاریخی نسبت به غرب نیاز داریم که بدانیم خاستگاه تاریخی غرب چه بوده. مظاهر تمدن غرب را باید با مبانی تمدن غرب با هم ببینیم. بر این اساس، مواجهۀ ما با تمدن غرب مواجهه‌ای بنیادی است. ما با مظاهر تمدن غرب مخالف نیستیم. این آدرس غلط دادن است که فکر کنیم آزادی و عدالت و عقلانیت و حقوق بشر، محصول دوران متأخر و تمدن غرب است. اتفاقاً به استناد آیات قرآن، انبیای الهی سردمدار این مفاهیم بودند. اما این سرمایۀ اصیل و تاریخی را که در اختیار مسلمین است، فراموش می‌کنیم و ادبیات مدرنیته را چنان در بوق و کرنا کرده‌اند که فکر می‌کنیم این حرف‌ها را این‌ها زده‌اند.

ماهیت تمدن غرب را در ماجرای فلسطین می‌بینیم

اتفاقاً این‌ها با ایجاد انحراف تاریخی، مفاهیم ناب و اصیلی مثل عدالت و آزادی را غلط معنا کردند و تجربه‌های غلطی از این مفاهیم را در اختیار بشر قرار دادند که نمونه‌اش را در فلسطین می‌بینیم. کدام عدالت و کدام آزادی و کدام حقوق بشر و کدام کرامت انسانی وجود دارد؟ این ماهیت تمدن غرب است. غربِ بدون روتوش را باید در این صحنه و صحنه‌هایی مشابه این تجربه کرد.

 

.

 

منابع مشروعیت تمدن غرب مورد تزلزل قرار گرفته است

اگر می‌گوییم مقیاس مواجهۀ ما باید تمدنی باشد، بحث بر سر این یا آن رئیس‌جمهور نیست. من مخالف خرج کردن تاکتیک در این میدان نیستم و در برابر این مسئله مخالفت و موضع منفی ندارم. من می‌خواهم بگویم این تغییرات مقطعی، ما را از حرکت اصیلی که اتفاق می‌افتد غافل نکند. انقلاب اسلامی نه شیعیان و نه مسلمانان، بلکه بشریت را وارد عصر جدیدی کرده است. وقتی می‌گوییم مقیاس مطالعۀ خود را مقیاس تمدنی قرار بدهیم، یعنی این. چرا می‌گوییم عصر جدید؟ چون منابع مشروعیت و نقاط امید، اتکا و اعتمادی که تمدن غرب ایجاد کرده بود و بر این اساس خود را جهانی می‌کرد، مورد تزلزل قرار گرفته است. این یعنی مواجهۀ تمدنی. یعنی پیچ تاریخی و ورود به عصر جدید. یعنی بشر دیگر عقلانیت ابزاری و آن نوع آزادی، اباحه‌گری و بی‌اخلاقی و آن نوع عدالت را برنمی‌تابد. اعتماد به مبانی‌ای که ستون تمدن غرب را تشکیل دادند، از دست رفته است و این یعنی ورود به عصر جدید و این با به‌میدان‌آمدن اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی و اسلام تمدنی ایجاد شد و مهم‌تر اینکه در مقام حرف باقی نماند. انقلاب اسلامی در مرحلۀ حرف متوقف نماند، بلکه تجربه‌ای عینی را رقم زد. انقلاب اسلامی پرچمی را در قالب نظام جمهوری اسلامی برافراشته و بعد این خیمه را پیرامون خود از نظر فرهنگی و جغرافیایی و امنیتی گسترش داده است. این چیزی است که غرب را برآشفته و حس می‌شود رقیبی به میدان آمده که در چارچوب او جا نمی‌گیرد.

ما در ابتدا به غرب حسن ظن داشتیم

تحلیل تمدنی از ماجرای مواجهۀ ما با غرب چه دستاوردی برای فکر ما دارد و چه افقی به روی ما می‌گشاید و چه امکان‌هایی برایمان فراهم می‌کند؟

بهروز فرنو: اگر کمی به تاریخ این رویارویی با غرب دقت کنیم، می‌بینیم در وهلۀ اول و در عصر قاجار که این مواجهه جدی شد، تقابلی به این معنا برای ما وجود نداشت. دستگاه حکومت برای مدرن شدن شئون مختلف، به سرمایه‌گذاران و شرکت‌های مختلف خارجی رجوع می‌کرد و انحصاراتی می‌گرفتند و وقتی این‌ها وارد شدند و قراردادها بسته شد، کم‌کم توجه حاصل شد که با این دست فرنان همه چیز از دست می‌رود. همان‌طور که در مورد قرارداد رویتر و قرارداد تنباکو و انحصار دخانیات همین‌طور شد و اعتراضات بالا گرفت . در آن ماجرا تمام معاملات دخانیات یک‌جا به انگلستان واگذار شده بود. تصور عمومی این بود که دولت قاجاری ما از قافلۀ روز عقب است و استبداد امکان مواجهۀ درست با غرب را ندارد. وقتی مشروطه شد، حتی مقداری از قوانین روز دنیا در قانون اساسی مشروطیت استفاده شد و بعد جمعی از مشروطه‌خواهان رفتند و داخل سفارت انگلستان بست نشستند و گفتند: «از دموکراسی‌ای که دارید لطف فرموده به ما هم بدهید.» درست است که شاید گفته شود توطئه بوده، ولی فکر عمومی منورالفکران یا آزادی‌خواهان آن عصر تا حدودی به دولت‌های غربی امید داشتند که اگر از مناسبات استبدادی، قومی و قبیله‌ای قجری خلاص شویم، دولت‌های غربی به ما کمک خواهند کرد. چنین امیدی از حضور در داخل سفارت انگلستان پیداست. یعنی ما در وهلۀ اول نسبت به غرب سوءظن نداشتیم.

مسئلۀ ما از جایی شروع شد که خلاف آن انتظارات ظاهر شد. در قراردادهای ننگین بعد از مشروطه که روس و انگلیس ایران را تقسیم کردند و بعد روسیه با انقلاب بلشویکی خارج شد و سرگرم مسائل داخلی خود شد، انگلستان یکپارچه تسلط پیدا کرد و بقایای لشکر تزاری در اختیار انگلستان قرار گرفت. در نهایت رضاخان را برکشیدند و با کمک او کودتا کردند و با این کودتا بساط مشروطه تا حدود زیادی محدود شد. این چیزی بود که آزادی‌خواهان و منورالفکران انتظارش را نداشتند. پس ما در مرحلۀ اول در شئون مختلف اجتماعی نسبت به غرب اقبال نشان دادیم. حتی منورالفکران و مشروطه‌خواهان چنین کردند، ولی در مقابل، خیانت و وضعی دیگر را ملاحظه کردیم. این تعارضاتی بود که به‌تدریج در داخل فرهنگ و تمدن جدید برای ما کشف شد.

این حرف که فرهنگ و تمدن جدید آمده و عالم را گرفته درست است، ولی در داخل این فرهنگ و تمدن لائیک و سکولار، یک بخش شامل کشورهای توسعه‌یافته، پیشرفته و استعمارگر بودند و بخش دیگر شامل کشورهای محروم و عقب‌نگه‌داشته‌شده می‌شدند که لازم و ملزوم یکدیگر بودند. اگر استعمار کشورهای عقب‌نگه‌داشته‌شده نبود، کشورهای توسعه‌یافته این‌همه امکان اقتصادی برای توسعه و رشد پیدا نمی‌کردند. هر دو مدرنیته است؛ اما مدرنیته در وضع استعمارشده و مدرنیته در وضع استعمارگر. وضع ما مدرنیته در وضع استعمارشده بود و مسائلی که در مواجهه با آن دیدیم، ما را وادار به تأمل نسبت به این وضع کرد.

اقبال نسبت به تفکر لیبرال و سوسیال در داخل ایران و کل جوامع در حال توسعه به نسبتی وجود داشت. اما تعارضاتی که در فرهنگ و تمدن غرب پیش آمد، باعث شد تقابل جدی‌تر شود.

در کودتای 28 مرداد، روزولت خوشحال بود که ما برای کودتا یک میلیون دلار پیش‌بینی کرده بودیم، اما سر و ته قضیه با 70 هزار دلار هم آمد. آیا آن روز پیش‌بینی می‌کرد که در سال 57 انقلاب شود؟

عرض من این است که تعارضات در داخل فرهنگ و تمدن جدید، ما را بر آن می‌دارد که راجع به ماهیت و عوارض و مخاطراتش فکر کنیم. همچنین ما را بر آن می‌دارد که نسبت به خشونت استکباری‌ای که در باطن این فرهنگ و تمدن جدید است، فکر کنیم.

ممکن است گفته شود آیا می‌خواهید به دوران قومی و قبیله‌ای ماقبل جدید برگردید؟ نخیر، در تاریخ نمی‌توان به عقب برگشت. حالا طرفداران پهلوی حرف‌هایی می‌زنند، گویا نمی دانند از وقتی در فرانسه سر لویی شانزدهم زیر گیوتین رفت، مفهوم پادشاهی در عالم منسوخ شد. عرضم این است که بازجست وقایعی در گذشته مطرح است که ما را به حرکت دلگرم می‌کند. یعنی دورخیزی به گذشته برای جهش به آینده است. بابت آمادگی برای وضعی است که منجر به ظهور می‌شود.

اگر قرار است به سمت ظهور برویم باید آمادگی وجود داشته باشد. بحث انقلاب اسلامی، پرسش در مورد جهان برای رسیدن به وضعی متعالی‌تر و آمادگی برای ظهور است؛ برای همان قسط است که در قرآن آمده است. وگرنه در صورت ادامۀ این وضع مخاطره‌آمیز در جهان، به هر طرف نگاه می‌کنیم امیدی نیست. ولی هرچقدر که توجه در عموم کشورها حاصل شود و مقاومت شکل بگیرد – حتی اگر مقاومتی در صورتی اقتصادی باشد که به گردش سرمایه با این وضع در عالم لطمه می‌زند – وضعیت دیگر به این صورت نخواهد بود.

اسلام سیاسی همان اسلام تمدنی است

تحلیل رهبران انقلاب از مواجهۀ ایران و غرب واجد چه خصوصیات و ویژگی‌هایی است؟

علیرضا پیروزمند: امام (ره) هم‌زمان دو کار بزرگ انجام داد که هم پیروزی انقلاب و هم حفاظت از مبانی انقلاب در این دو کار نهفته بود. اول اینکه قرائتی پیشرفته و جامع نسبت به اسلام پیش روی مسلمین و شیعیان گذاشتند که قبلاً متروک بود. هم به لحاظ غفلت علما و هم به دلیل سیاست‌های استعماری، این قرائت مورد توجه نبود. آنچه حاکم بود اسلام غیرسیاسی بود و آنچه امام به دفعات گفت، بحث اسلام سیاسی بود. اسلام سیاسی همان اسلام تمدنی است؛ ولی امام بنا به اقتضائات آن زمان و به دلیل مواجهه‌ای که با نظام استبدادی داشت، بحث اسلام سیاسی را مطرح می‌کرد که به‌عنوان عالم دینی حق دارم و باید در قبال ظلم و تخلف نسبت به احکام شرعی موضع‌گیری کنم. امام می‌گفت من حق دارم بگویم شاه باید برود. اینکه چرا یک عالم دینی از موضع درس خارج خود می‌تواند چنین نغمه‌ای را ساز کند، به این دلیل است که اسلام، دینی سیاسی است. یعنی اسلام نسبت به جامعه مسئولیت دارد.

رکن دوم، روشنگری نسبت به غرب و مقابلۀ تمام‌عیار با غرب‌زده‌هاست؛ چه از نوع سوسیالیستی و چه لیبرالیستی. آن زمان شاه نماد غرب لیبرالیستی بود و در مقطع انقلاب و تا حدی بعد از انقلاب، غرب سوسیالیست خود را در جبهۀ انقلاب جا زد، ولی امام با هوشمندی آن‌ها را نچپذیرفت. خود آن‌ها هم به‌زودی ماهیتشان را بروز دادند.

بنابراین ادبیات زیادی توسط امام نسبت به هشدار دادن از جهت رسوخ غرب‌زده‌ها وجود دارد و بی‌محابا نسبت به آن‌ها می‌تازد. امام اقدامات محکمی هم انجام داد. تعطیلی دانشگاه‌ها امر سنگینی بود. اما امام در انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها را تعطیل کرد. لذا برای همه علامت سؤال ایجاد شد که دانشگاه که مرکز علم است! دانشگاه که کاخ سلطنتی یا لانۀ جاسوسی نیست! چرا دانشگاه تعطیل می‌شود؟ امام توضیح داد و گفت: «دانشگاهی که شریف امامی تربیت کند، نمی‌خواهیم.» شریف امامی نماد یک روشنفکر غرب‌زده است. نماد یک هویت فروخته است. نماد یک جریان و جبهه است.

هدف متعالی گام دوم انقلاب حرکت به سمت تمدن اسلامی است

ادامۀ این حرکت و اندیشۀ امام، چه در بعد ایجابی و چه سلبی، توسط رهبری دنبال شده است. در بعد ایجابی، مسئلۀ تمدن اسلامی و تمدن نوین اسلامی مطرح شده و این ادبیات توسط رهبر انقلاب تقویت شده است. تاجایی‌که در بیانیۀ گام دوم، حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی را به‌عنوان هدف متعالی گام دوم انقلاب مطرح کردند. ایشان در نقطۀ مقابل، نسبت به ماهیت تمدن غرب روشنگری کردند. چون مطالب به‌صورت پراکنده مطرح شده، گاهی کم‌توجهی می‌شود و فراموش می‌شود. درحالی‌که حجم ادبیاتی که ایشان در قبال این مطالب فرموده‌اند، بالاست. نمونه‌هایی را عرض می‌کنم.

ایشان در دیدار شرکت‌کنندگان در اجلاس جهانی «جوانان و بیداری اسلامی» در سال 90 می‌فرمایند: “آنچه که من به شما جوانان عزیز و فرزندان خودم عرض میکنم، این است که بدانید امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی است. دوران جدیدی در همه‌ی عالم دارد آغاز میشود. نشانۀ بزرگ و واضح این دوران عبارت است از توجه به خدای متعال و استمداد از قدرت لایزال الهی و تکیه به وحی. بشریت از مکاتب و ایدئولوژی‌های مادی عبور کرده است. امروز نه مارکسیسم جاذبه دارد، نه لیبرال‌دموکراسی غرب جاذبه دارد، نه ناسیونالیست‌های سکولار. می‌بینید در مهد لیبرال‌دموکراسی غرب، در آمریکا، در اروپا چه خبر است؛ اعتراف می‌کنند به شکست. امروز در میان امت اسلامی، بیشترین جاذبه متعلق است به اسلام، به قرآن، به مکتب وحی؛ که خدای متعال وعده داده است که مکتب الهی و وحی الهی و اسلام عزیز می‌تواند بشر را سعادتمند کند. این یک پدیدۀ بسیار مبارک و بسیار مهم و پرمعنایی است. امروز در کشورهای اسلامی علیه دیکتاتوری‌های وابسته قیام شده است؛ این مقدمه‌ای است برای قیام علیه دیکتاتوری جهانی. این پیچ تاریخی‌ای که گفتم، عبارت است از تحول از سیطرۀ چنین دیکتاتوری‌ای به آزادی ملت‌ها و حاکمیت ارزش‌های معنوی و الهی؛ این پیش خواهد آمد؛ استبعاد نکنید. این وعدۀ الهی است که: «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ».”

نگاه ایشان به مواجهۀ ایران با غرب، یک نگاه از جنس فلسفۀ تاریخی است. پشت این عبارات، استدلال منطق و استنادات قرآنی و شواهد تاریخی و تجربۀ انقلاب و بعد انقلاب وجود دارد. کم‌توجهی به این سرمایۀ انقلاب، ناشکری است.

تمدن اسلامی , رهبر انقلاب ,

آمریکا با موجودیت ما مسئله دارد

آیا سیاست‌مداران ایرانی مانند رهبران انقلاب این مواجهه را تمدنی تحلیل می‌کنند؟ اگر نه، این نوع نگاه چه پیامدهایی دارد؟ آیا بدون تحلیل تمدنی، سیاست‌مداران دچار امیدهای واهی نمی‌شوند؟

علیرضا پیروزمند: همۀ سیاست‌مداران ما را نباید یک‌جور قضاوت کرد. فاصلۀ بین مواضع رهبری و برخی سیاست‌مداران به این معنی نیست که در همۀ زمان‌ها بوده و به یک اندازه شدت و ضعف داشته. صرف‌نظر از دولت یا زمانی خاص، وقتی نوع مواجهه در مقیاس تمدنی مطالعه نشود، سطح تحلیل و بررسی پایین‌تر می‌آید. یعنی سطح مواجهه به مسائل هسته‌ای یا تسلیحاتی و یا سیاست‌های جمهوری اسلامی در منطقه – مثلاً حمایت از غزه و… – محدود می‌شود. این نشان‌دهندۀ پایین آوردن سطح منازعه است. معنی عرایض من این نیست که اگر می‌توانیم تاکتیکی برای جلوگیری از این بهانه‌ها داشته باشیم، از آن استفاده نکنیم. اگر می‌توانیم به‌طور شرافتمندانه درصدی از فشار را از روی مردم کم کنیم، باید این کار را انجام بدهیم. تردید نسبت به این است که اگر مسئلۀ هسته‌ای را حل کردید، فکر کنید مسئلۀ ما با آمریکا حل می‌شود. این جملۀ رهبری که فرمودند «مسئلۀ آمریکا با ما مسئلۀ موجودیت ماست» باید مورد توجه باشد. چون اسلام تمدنی و اسلام سیاسی در مقابل نظام لیبرال‌دموکراسی در حال الگوسازی است و او برنمی‌تابد.

تعارض با غرب منحصر در ایران نیست

بهروز فرنو: دو مسئله وجود دارد: یکی این است که در شأن سیاسی چه اقدامی بکنیم؟ گمان من این است که این مرحله باید به حیطۀ سیاست‌مداران واگذار شود.

نکتۀ دیگر این است که من می‌گویم اگر اساساً استعمار و استثماری نبود، مقابله با آن معنا پیدا می‌کرد؟ اگر آمریکا کودتای 28 مرداد را اجرا نمی‌کرد، شاید انقلاب اسلامی به این معنا اتفاق نمی‌افتاد. اگر آمریکا لایحۀ کاپیتولاسیون را پیگیری نمی‌کرد، امام اعتراض می‌کرد؟ اگر اسرائیل به لبنان حمله نمی‌کرد، حزب‌الله امکان توسعه پیدا نمی‌کرد و این مقابله لازم نمی‌شد. یعنی همواره استعماری بوده که مقابله پدید می‌آورد. غرب می‌خواهد از طریق استعمار جوامع در حال توسعه مشکلات خود را رفع کند و تعارضات جدید به وجود آمده است. این وضعیت منحصر در ایران نیست؛ در آمریکای لاتین هم نمی‌خواهند وضع سابق را داشته باشند. حتی در چین و روسیه که توسعه‌یافته هستند هم این خواسته وجود دارد.

اگر اسرائیل و طمع قدرت در منطقه کاشته نشده بود و تداوم پیدا نمی‌کرد، ماجرای 7 اکتبر لازم نمی‌شد. غزه را محاصره کرده و تعهدات خود در کمپ دیوید را اجرا نکرده است و فلسطینیان را چنان زیر فشار گذاشته که ناگزیر از نشان دادن چنین واکنشی بودند. باید طرح مسئله را به‌صورتی مطرح کرد که تعارضی که خودشان به وجود آورده‌اند، برجسته شود. این قدرت بلامنازع امپریالیستی که فکر می‌کند همه‌چیز را در اقتصاد، سیاست و تفکر اداره خواهد کرد، تعارضاتی دارد که واکنش ایجاد می‌کند. آقای دکتر داوری می‌گوید باید وجه تفکری و کلی‌تر قضیه را دید که آن، تلاش غرب برای سلطۀ همه‌جانبه بر جهان است.

انتهای پیام/

تیم تحریریه ایگرام

تیم تحریریه ایگرام با تجربه سال‌ها فعالیت حرفه‌ای در حوزه‌هایی مانند اقتصاد دیجیتال، فناوری، کسب‌وکار، گردشگری و هنر، محتوایی دقیق، به‌روز و قابل اعتماد تولید می‌کند. ما با همکاری کارشناسان سئو و رعایت اصول روزنامه‌نگاری مدرن، هزاران مقاله علمی و خبری منتشر کرده‌ایم تا نیازهای اطلاعاتی مخاطبان را به بهترین شکل پاسخ دهیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا