آیا «هنر» میتواند تابع احساسی از زمان باشد؟ – رسانه ایگرام

به گزارش خبرنگار مهر، هنر میتواند تجربیات انسانی در زمان را به تصویر بکشد و از طرف دیگر، زمان نه تنها در تجربیات هنری تأثیر دارد بلکه بر فرآیند خلق هنر نیز مؤثر است. هنرمندان در طول زمان مهارتهای خود را پرورش میدهند و آثارشان با توجه به تحولات فرهنگی و تاریخی زمانهشان شکل میگیرد. احساسات و تفکرات ما در مواجهه با هنر تحت تأثیر شرایط زمانی، فرهنگی و شخصی ما قرار میگیرد اما برخی از هنرها مانند سینما و تئاتر، بهطور خاصی به زمان وابسته هستند، چراکه آنها در لحظهای خاص تجربه میشوند و نیازمند جریان زمان برای تقابل با داستان و شخصیتها هستند. سعید فلاح فر هنرمند، کارشناس و منتقد هنری در یادداشتی که در اختیار رسانه ایگرام قرا داده، درباره رابطه «زمان و هنر» و اینکه «هنر» در بستر زمان رشد پیدا کرده و میتواند تابع چنین احساسی از زمان هم باشد، نوشته است.
در این یادداشت آمده است:
«چیستی، چرایی و چگونگی «هنر» رابطهای معنادار با چگونگی و درک مفهوم «زمان» دارد. اگرچه فیزیک می تواند زمان را به راحتی و به مثابه بُعد چهارم جهان، تعریف و اندازه گیری کند، اما آنچه از همین مفهوم فیزیکی در ذهن و کالبد تمدن ها احساس می شود، به شکل گیج کننده ای سیال و پیچیده است. جمله هایی مثل؛ «سفر هفته گذشته چقدر زود گذشت!» «فروردین امسال چقدر طولانی بود!» «با هم صحبت می کنیم، راه کوتاه می شود» و … اگر چه ظاهری طنز و کنایه آمیز دارند، اما در حوزه احساسی و روانی، واقعیتی غیرقابل انکارند.
علاوه بر آنچه به «زمانه» تعبیر می شود، «هنر» میتواند تابع چنین احساسی از زمان هم باشد. آیا حقیقت دارد که سرعت زندگی امروزی حتی نسبت به گذشتهای نه چندان دور، افزایش پیدا کرده است؟! خارج از ابزارهای مکانیکی زمان سنج، آیا زندگی تند یا کند مفهومی واقعی و ملموس است؟! طول شبانه روز یا تاثیرات حسی طول شبانه روز چطور می تواند تحت تاثیر نوع فعالیت های روزمره باشد؟! این تغییرات آیا میتواند احساسات ما یا نیاز ما را به تعاریف و کارکردهای هنر یا زیبایی عوض کند؟
«تاریخ هنر» میتواند منبع قیاس روزگاران متفاوت یا فرهنگهای متفاوت باشد. به عنوان نمونه میتوان به موضوعات هنر در دورهای مختلف تاریخی و جنس کاربردی آثار هنری از این منظر نگاه کرد. بعید نیست که «هنر عکاسی» علاوه بر همه یافته های فنی، زائیده شتاب زندگی باشد. پیش از ابداع صنعتی و هنری عکاسی، هرگز هیچ هنری با این سرعت خلق و عرضه نشده بود. مجسمهها و نقاشیهای پیش از رواج عکاسی را به خاطر بیاورید که با چه زحمتی و با صرف چه زمانی خلق میشدند.
عکاسی توانست چنین صرف وقتی را تا به حدی کاهش دهد که عملاً موضوعی حذف شده می تواند باشد. بدیهی است مفهوم و کارکرد «مهارت» نیز دچار تحولات بزرگی در حد فاصل هنرمند و مخاطب می شود. سوال نامعقولی نخواهد بود اگر بپرسیم؛ «آیا این سرعت و دگرگونی مفهوم مهارت دوره پساعکاسی نبود که امکان ظهور سبکهای هنری و نقاشی های دوره معاصر را – پشت در پشت – فراهم کرد؟» جامعه سنتی با همان مفهوم از سرعت زندگی چگونه میتوانست پذیرای آثاری مثل تولیدات جنبش «امپرسیونیسم انتزاعی» باشد؟ یا زیست عارفانه منجر به نقوش گل و بلبل چطور میتوانست در برابر خلق هنر اعتراضی قرن نوزده و بیست تاب بیاورد؟! تابلوی سوم ماه می ۱۸۰۸، نقاشی گرنیکا و … در دوره های نخستین تاریخ هنر چه مفهوم، جذابیت و کارکردی می توانستند داشته باشند؟ بدون این روند زیستی؛ خشونت یا ساده انگاری تکنیکی امپرسیونیسم و پاپ آرت چگونه می توانست با افسون ظرافت های نقاشی شرقی رقابت کند؟
هنر از سادهترین اشکال کاربردی اعم از لذت و تفریح تا آیینهای مذهبی، تزئین و … تا تندترین بیانیه های سیاسی و ایدئولوژیک در نوسان بوده استنمودار کاربردی هنر در بررسی تاریخ هنر هم میتواند منحنیهای تفسیرپذیری از این موضوع ارائه دهد. به طور خلاصه می توان به این نتیجه رسید که هنر از سادهترین اشکال کاربردی اعم از لذت و تفریح تا آیینهای مذهبی، تزئین و … تا تندترین بیانیه های سیاسی و ایدئولوژیک در نوسان بوده است. به ویژه نسبت هنر با «حرفه» و «شغل» همواره دستخوش چنین تغییراتی است. صنایع دستی – در تعاریف امروزی – مرحلهای از تطور مفهوم هنری است که پیوند ساده و مستقیمی با فعالیت شغلی هنرمند دارد. همچنین نقاشانی که برای اجرای تصاویر تزئینی دعوت به کار میشدند، بعدها چنین سفارشاتی شامل سفارشات ترویجی سیاسی و ایدئولوژیک هم شدند. در این صورت؛ هنرمندانی که با اعتقادات و آلام شخصی به خلق اثر میپرداختند، چه نسبتی با چنین مشاغلی داشتند؟ آثار هنری چطور میتوانستند کالایی مصرفی تلقی شوند؟ از طرفی جهان سریع معاصر چگونه می توانست از «بازار هنر» کناره گیری کند؟
به نظر میرسد احساس سرعت در زندگی، نه تنها علوم و فناوریهای زیستی را دگرگون کرده، بلکه الزامات خاصی در مفاهیمی مثل نیاز به هنر، کاربرد هنر، محتوا و موضوعات آثار هنری، نسبت مخاطب با هنر، تجارت هنر و … آفریده است. بنابراین یک تابلوی نقاشی از یک دسته گل رنگارنگ در دو سبک زندگی از جهان آرام قدیم و معاصر سریع، در حیطه این مفاهیم هرگز قابل مقایسه نیستند. آیا مخاطب و مصرف کننده هنر و هنرمند – آن چنان که در دوره آغازین عکاسی اتفاق افتاد – در پی سرعت بیشتر خواهند بود یا در یک واکنش طبیعی و بازدارنده، ترجیح میدهند از تمام امور سریع روزمره به آهستگی های هنر پناه ببرند؟ آیا کارکردهای محتوایی بر مهارت و طمأنینه خلق آثار هنری پیشی میگیرند؟ آیا رابطه جدیدی برای زیبایی در نسبت به چگونگی خلق آثار هنری به وجود می آید؟ مثلاً آیا دشواری و زمان صرف شده برای خلق یک اثر هنری نسبت به فناوری های سریع امروزی در خلق تصاویر، میتواند به معیاری درونی و احساسی (خارج از معیارهای منطقی و قراردادی) در زیبایی بصری تبدیل شده باشد؟
با فراگیر شدن انواع فناوریهای خلق تصویر و حجم – اعم از نرم اقزاری و سخت افزاری – و ورود رسانههای جدید و در کنار تغییر ذائقه و خواست مخاطب امروزی که البته دچار سرعت زندگی است، در ده سال آینده چه بر سر هنرهایی مثل نقاشی و مجسمه سازی و گرافیک و… و همچنین بازار تجاری هنر می آید؟ مدرسان و استادان در دانشگاه های هنری آینده چه چیزهایی به هنرجویان آموزش خواهند داد؟ و مقالات منتقدان به چه مشخصاتی از آثار هنری و نقش خلاقه هنرمند می پردازند؟ آیا در آینده ای نه چندان دور، هنر هم دچار «انقلاب صنعتی» خواهد شد؟»